استراتژی به مثابه گفتمان
مولفه های تحلیل گفتمان
فوکو گفتمان را در ارتباط با قدرت و دانش تعریف میکند. به عبارت دیگر از نظر فوکو گفتمان در روابط قدرت و دانش، جایی که قدرت از طریق تعدد روابط برای شکل دادن و نهادینه کردن دانش درک شده است، شکل میگیرد.
قدرت
نگرش فوکو به قدرت برخلاف الگوی رایجی است که مارکسیستها و فمینیستها دارند، چرا که آنها قدرت را صرفا شکلی از سرکوبگری یا ستمگری میدانستند. در عوض فوکو قدرت را چیزی میداند که مولد نیز میباشد، چیزی که رخدادها و شکلهای جدیدی از رفتار را به بار میآورد.
کار فوکو بیش از همه در انتقاد از کسانی است که قدرت را چیزی در تملک یک نهاد یا گروه میدانند. از نظر او قدرت را نباید به یک فرد یا طبقهای خاص نسبت داد بلکه قدرت از اجتماع عوامل غیرشخصی از جمله نهادها، هنجارها، مقررات، قوانین و گفتمانها نشات میگیرد. قدرت در کلیه سطوح جامعه حلول دارد و هر عنصری هر قدر هم ناتوان خود مولد قدرت است. به عبارت دیگر از نظر فوکو قدرت علاوه بر جنبههای فسادآور و مخرب، دارای جنبههای مثبت نیز هست و این قدرت منشا حقیقت و معرفت است. از این رو به جای بررسی سرچشمههای قدرت باید به پیامدهای آن توجه کرد. در واقع جامعه انسانی بدون حضور قدرت غیرقابل تصور است.
دانش
از نظر فوکو، دانش صرفا از طریق مطالعات آکادمیک پدید نمیآید. بلکه به واسطه شماری از نهادها و روالها تولید میشود و در جامعه رواج مییابد. این قدرت است که حقیقت و واقعیت را تولید میکند و دانشمندان صرفا پایگاههایی هستند که دانش در آنها تولید میشوند بنابراین برای اینکه به چیزی برچست واقعیت زده شود باید از سوی صاحبان قدرت، فرآیند تصویب را به طور کامل پشت سر بگذارد. از این حیث دانش به هیچ وجه عینی و بیطرفانه نیست بلکه همواره در جهت علایق و منافع افراد یا گروههای خاصی است.
بنابراین غیرممکن است که قدرت بدون دانش اعمال شود و غیرممکن است که قدرت منشا دانش نباشد. هیچ قدرتی بدون اکتساب دانش، یا به خود تخصیص دادن آن، یا توزیع و یا توفیقاتش اعمال نمیشود. دانش عمیقا در روابط قدرت آمیخته است و همپای پیشرفت در اعمال قدرت پیش میرود. در نتیجه هر جا که در روابط قدرت میان گروههای مردمی یا میان نهادها و دولت با عدم توازن روبرو باشیم، فرآیند تولید دانش هم در کار خواهد بود. در واقع این دو مستلزک یکدیگرند.
گفتمان فوکو
بنابراین با توجه به مطالبی که اشاره شد هیچ رابطه قدرتی را نمیتوان تصور کرد که قرین حوزهای از دانش نباشد و هیچ دانشی هم نیست که متضمن روابط قدرن نباشد و به همین دلیل است که فوکو، گفتمان را در ارتباط با دانش و قدرت مورد سنجش قرار میدهد.
گفتمان به طور کلی، مستقلا و از طریق تحلیل ساختارهای یک متن قابل تحلیل نیست، بلکه در منظومه تعاملات گفتمانی و در رابطه با شرایط اجتماعی و سیاسی قابل فهم است. واژهها هر یک به تنهایی مفهوم خاصی خود را دارند، اما در شرایط وقوع و در اذهان گوناگون معانی متفاوتی پیدا میکنند. تحلیل گفتمان فراتر از تحلیل متن، نوشتار یا تحلیل گفتار است. گفتمان از بافت متن فراتر میرود و وارد بافت موقعیتی متن میشود. یکی از مفیدترین شیوههای تامل در باب گفتمان این است که آن را نه به منزله مجموعهای از نشانهها یا قطعهای از متن، بلکه رویههایی بدانیم که به گونهای نظاممند به موضوعات یا ایدههایی که درباره شان سخن میگویند شکل میدهد.
فوکو گفتمان را دارای زمینه اجتماعی و ریشه آن را در قدرت میداند. این گفتمان میتواند هم ابزار و هم ثمره قدرت باشد و همچنین یک مانع لغزش و با یک نقطه آغاز برای یک استراتژی مخالف باشد. گفتمانها مانند حقیقت ثمره قدرتند، این گفتمانها را نباید از دیدگاه نویسنده یا خواننده آن بررسی کرد، بلکه باید از این دیدگاه به آن توجه کرد که چگونه سازنده روابط قدرتند.
بنابراین گفتمان چیزی است که چیز دیگر را تولید میکند و نه چیزی که در خود، از خود و برای خود وجود یافته باشد. گفتمان درباره موضوعات نمیگوید بلکه سازنده موضوعات است و در فرآیند این سازندگی مداخله خود را پنهان میکند.
گفتمان به مثابه استراتژی
در رویکرد یا مکتب گفتمان، گفتمان سازمانی نقش استراتژیها را در مدیریت استراتژی ایفا میکند و این گفتمانها در مسیر حرکت سازمان و براساس کنشها و ساختار درونی و بیرونی قدرت ظهور میکنند. مدیریت استراتژیک گفتمانگرا، مدیریتی است مبتنی بر رویکرد گفتمان که فعالیتها و رفتارها و جهتگیریها و تاکتیکهای آن را گفتمان سازمانی هژمونیک شده، تعیین میکند.
در هر موقعیت زمانی نوشتهها، کتابها، متنها و سخنرانیها و گفتگوها بیانگر بخشی از گفتمان رایج است. نشریات داخل سازمان، دیوار نوشتهها، تبلیغات درونی و بیرونی سازمان، سخنان رهبران و گفتگوهای روزمره در بین کارکنان نیز بیانگر بخشی از گفتمان رایج در سازمان خواهد بود.
همانطور که اشاره شد گفتمانها بیانگر کنشهای قدرتی هستند که فعالانه به زندگی مردم شکل میدهند، از این منظر گفتمان سازمانی نیز بیانگر کنشها و ساختار قدرت در سازمان است. این ساختار و کنشها حول قدرت عوامل درونی ( شامل رهبران، کارکنان کلیدی، کارشناسان و …) و بیرونی (شامل مشتریان، تامین کنندگان، رقبا، اتحادیهها و …) شکل میگیرد.
بنابراین گفتمانها در سازمان بر اساس روابط درونی و بیرونی قدرت شکل میگیرند. به عبارت دیگر خواستگاه گفتمان سازمانی شبکه قدرتی است که در هر موقعیت زمانی ظهور میکند و در صورتی که توانایی اقناع اعضای سازمان و برانگیختن احساسات آنها را داشته باشد هژمونیک میشود. هدف گفتمانها حفط بقا و رشد و توسعه سازمان بر اساس جایگاه و موقعیت آن در شبکه قدرت است.
گفتمانها در نقش استراتژی، رفتارها، تصمیمها و جهتگیریها در سطوح مختلف سازمان را هدایت مینماید. در واقع گفتمانها چارچوبها و معانی ذهنی را برای اعضا ایجاد میکند و در نتیجه رفتارها و کنشهای هر کس در هر موقعیت و شرایط در درون این چارچوبها و معانی شکل میگیرد. تغییر در گفتمان سازمانی موجب تغییر در جهت گیریها، شیوهها، روابط درونی و بیرونی، رفتارها و تاکتیکهای سازمانی میگردد.
کلیدواژه: تحلیل گفتمان، استراتژی
منبع:
– Julia Balogun, (2014), “Placing Strategy Discourse in Context: Sociomateriality, Sensemaking, and Power” Journal of Management Studies 51, pp, 175-201.
– http://www.strategyasdiscourse.com/
ترجمه و تلخیص: آرمان دیلمی عضدی