«چهار وزنهای که بر دوش رهبران سنگینی میکند»
نویسنده: ملیسا سوئیفت MIT Sloan Management Review
مقدمه
احساس خستگی مفرط در محیط کار و کاهش صبر و افت انرژی، نشانههای مشخصی از فرسودگی شغلی به شمار میروند. این مسئله تنها محدود به مدیران نمیشود. بر اساس یک نظرسنجی در ژانویه ۲۰۲۴ که توسط انجمن ملی سلامت روان انجام شد، ۵۴ درصد از مدیران اعلام کردند که در سال گذشته به دلیل شرایط کاری دچار فرسودگی شدهاند. ۳۶ درصد از کارکنان سطوح مختلف اظهار داشتند که فشارهای کاری تأثیر منفی بر سلامت روان آنها گذاشته است. حتی مدیران ارشد نیز از این وضعیت مستثنی نیستند و بسیاری از آنها تصمیم به ترک شغل خود گرفتهاند.
این که رهبری کار آسانی نیست یک واقعیت پذیرفته شده است، اما در سالهای اخیر، این مسئولیت سختتر از گذشته نیز شده است. افزایش پیچیدگیهای کسبوکار، کاهش تعاملات محترمانه در محیطهای کاری و ورود فناوریهای اخلالگر باعث شدهاند که نهتنها مدیریت تیمها، بلکه حفظ حداقل نظم در محیط کار نیز به چالشی جدی تبدیل شود.
در ادامه، به بررسی چهار حوزهای که کار رهبران را دشوارتر از گذشته کردهاند پرداخته شده است. درک عمیق این حوزهها میتواند راهگشای بهبود عملکرد مدیریتی باشد.
۱. ایجاد انگیزه در تیمها
انگیزهبخشی به کارکنان، یکی از مسئولیتهای اصلی رهبران است، اما امروزه انجام این کار در محیطی که مملو از پیامهای الکترونیکی و ارتباطات پراکنده است، دشوارتر شده است. بهطور متوسط، هر کارمند روزانه ۱۲۱ ایمیل دریافت میکند، که شامل پیامهای فوری، تماسها و مکالمات گروهی نیز میشود. در چنین فضایی، جلب توجه و ایجاد حس قدردانی در میان کارکنان کار آسانی نیست.
برای موفقیت در این زمینه، رهبران باید از روشهای ارتباطی متنوع و کوتاه استفاده کنند. یک پیام کوتاه، یک تصویر طنزآمیز یا یک گفتوگوی دو دقیقهای کنار میز کارمندان میتواند تأثیرگذارتر از ایمیلهای طولانی و رسمی باشد. ارتباطات باید مکرر، صمیمی و متناسب با شرایط محیط کاری باشد.
۲. کشف حقیقت در میان دادهها
رهبری مبتنی بر داده قرار بود تصمیمگیری را آسانتر کند، اما امروزه سازمانها با حجم عظیمی از دادههای متناقض مواجهاند. این شرایط باعث شده که رهبران مختلف، هرکدام تصویری متفاوت از واقعیت سازمانی داشته باشند و بهجای شروع مکالمات از یک نقطه مشترک، در تفسیر دادهها دچار تضاد شوند.
رهبران باید مانند دانشمندان داده عمل کنند: پرسشهای دقیقتری بپرسند، منبع دادهها را بررسی کنند و بدون پذیرش کورکورانه اعداد و ارقام، فرضیات خود را آزمایش کنند. این رویکرد تحلیلی، باعث افزایش دقت در تصمیمگیریها خواهد شد.
۳. تمرکز بر اهداف کلان
در حالی که استراتژی یکی از ارکان اصلی مدیریت است، اجرای آن به دلیل ساختارهای پیچیده و لایهلایه در سازمانها، به چالشی بزرگ تبدیل شده است. در بسیاری از شرکتها، ساختارهای ماتریسی به قدری گسترده شدهاند که رهبران نمیتوانند بهسادگی تعیین کنند که مسئولیت کدام بخش از استراتژی بر عهده آنهاست. علاوه بر این، تغییرات مداوم و حجم بالای پروژههای همزمان، اجرای استراتژی را بیش از پیش دشوار کرده است.
برای مقابله با این مشکل، رهبران باید فضای بیشتری برای تفکر استراتژیک فراهم کنند. تخصیص زمان مشخص برای ارزیابی پیشرفت استراتژی و استفاده از شاخصهای زمانی در برنامهریزی میتواند به حفظ تمرکز بر اهداف اصلی کمک کند.
۴. حفظ سلامت روان و تعادل کار و زندگی
فرسودگی شغلی در میان رهبران، دیگر یک موضوع فردی نیست، بلکه به یک بحران سیستماتیک تبدیل شده است. بیش از ۵۰ درصد از مدیران در ایالات متحده دچار فرسودگی شدهاند و حتی مدیران ارشد نیز از این شرایط مستثنی نیستند. توصیههای کلی مانند مدیتیشن یا استراحتهای کوتاه دیگر کافی نیستند، زیرا مشکل اصلی در ساختارهای کاری ناکارآمد نهفته است.
رهبران باید مرزهای مشخصی برای کار و زندگی خود تعیین کنند، تمرکز خود را بر فعالیتهای ضروری قرار دهند و در صورت امکان، فرآیندهای ناکارآمد سازمان را اصلاح کنند تا فشار غیرضروری از دوش تیمها برداشته شود.